Friday, March 2

وبلاگ جديد من

تقريبا يك سال از آخرين نوشته‌ام در وبلاگم گذشت. در اين مدت ابر و باد و مه وخورشيد و فلك دست در دست هم دادند تا من ننويسم. چند ماه پيش تصميم گرفتم وبلاگم را دوبار رونق بدهم. وارد ويلاگ كه شدم ديدم بلاگر سرويس جديدي براي كاربرانش فراهم كرده‌است. با انتقال وبلاگ به سرور جديد قالب وبلاگ به هم ريخت. دست به دامن اين و آن شدن براي سر و سامان دادن به قالب وبلاگ، زمان را تا الان از من گرفت. اين مدت برايم كافي بود تا تصميم بگيرم كه نان از عمل خودم بخورم. ناگزير براي اينكه از امور فني وبلاگ سر در بياورم به سرور بلاگفا نقل مكان كردم. از اين به بعد در اين آدرس (ghalebi.blogfa.com)خواهم نوشت. منتظر نوشته‌هايم باشيد. منتظر پيشنهاد‌هايتان هستم.

Saturday, March 18

رشد شاخص های توسعه سیاسی در استان یزد

1- در سال 84 چهار تشکل که عموما از میان اصلاح طلبان بودند به تعطیلی کامل کشیده شدند. مجمع دانشجویان و فارغ التحصیلان یزدی انجمن های اسلامی دانشگاه های علوم پزشکی یزد و دانشگاه آزاد اسلامی یزد همچنین انجمن دانشجویان جمهوری خواه دانشگاه یزد به طور کامل از صحنه سیاست ورزی حذف شدند. گو اینکه این تشکلها در پارادایمی تنفس می کردند که سالها رو به افول بود. زمین و شرایط جدید بازیگران جدید و جدی تری می طلبید. راه اندازی شعبه های استانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران حزب اعتدال و توسعه حزب اعتماد ملی و شروع فعالیت غیر رسمی سازمان دانش آموختگان ایران(ادوار تحکیم) در یزد میراثی که در سال 84 جامعه مدنی استان یزد را فربه تر کرد. گروهایی که به نظر می رسد با تجربه تر امکان فعایت با ثبات را برای خود فراهم کنند و توان مقاومت بیشتر در مقابل فشارها از خود نشان دهند. ایجاد تشکلهای نو و افزایش توان آنها یکی از مهم ترین فاکتورهای توسعه سیاسی است که در انتهای سال 84 با یک ارزیابی منصفانه نسبت به سالهای قبل رشد قابل ملاحظه ای داشته است.
2- واقعیت آن است که احمدی نژاد اگر به نسبت استان یزد در سایر استانها نیز موفق بود در همان مرحله اول موفق به فتح کرسی ریاست جمهوری می شد. انتخاب رئیس ستاد انتخاباتی وی به عنوان استاندار یزد بعضی دیگر از پست های کلیدی از بین اعضای همین ستاد و انتخاب سایر مدیران از بین فعالین سیاسی استان نزدیک به این طیف در خلال لابی ها و رقابت های استانی یا به عبارت مشخص تر رقم خوردن سرنوشت مدیریت استان در خود استان نشانی است از تمرکزدایی و رشد یکی دیگر از فاکتور های توسعه سیاسی در استان. این روند به گونه ای بوده است که رای دهنده گان یزدی به طور جدی تاثیرات و تغیرات جدی حاصل از رای خود را حس کرده گویی که مسئولان استان به طور غیر مستقیم با رای مردم یزد انتخاب شده اند. امری که متاسفانه در سال 76 اتفاق نیفتاد و انتخاب محمد خاتمی توسط مردم یزد تغیرات جدی را در ترکیب مدیران استان ایجاد نکرد.
3- فعالیت سیاسی در استان یزد را اگر بتوان نام آنرا فعایت سیاسی گذاشت در سالهای گذشته در دستان بورکراتها و مدیران اداری رقم می خورد. امری که همواره به عنوان شاخص منفی توسعه سیاسی از آن یاد می شود. اما سال 84 نوید تنگ شدن عرصه بر بورکراتها و فراخی مجال برای نسل جدید از فعالین سیاسی -که با خطای کمتری می توان آنها را سیاستمدار خواند- را داد. اگر چه این تغیرات در طیف محافظه کار استان خود را جدی تر نشان داده است اما در جناح اصلاح طلب بدلیل حضور اصلاح طلبان در مدیریت اداری استان غلبه نسل جدید فعالین سیاسی را با کندی بیشتر در حال صورت گرفتن است. با از دست رفتن مزیت حضور در قدرت نیرو های اداری به نظر می رسد نیروهای سیاسی اصلاح طلب بر بروکراتهای اصلاح طلب با سرعت بیشتری غلبه کنند.
خلاصه اینکه اگر از تردید های جدی نسبت به پایداری شرایط و امکان ادامه روند تحولات سیاسی و اجتماعی استان صرف نظر کنیم به جرات می توات ادعا کرد سال 84 بزرگترین تجربه و تمرین دموکراسی برای یزدی ها بود و شاخصهای توسعه سیاسی در استان یزد حتی با پایان کار دولت اصلاحات رشد خود را ادامه می دهد.

Wednesday, January 11

تاملي بر مفهموم مشروعيت

روشن نبودن معناي دقيق كلمات به مبهم شدن عبارات، لاجرم به نتيجه نرسيدن مباحثات منجر مي‌شود. خصوصا مفاهيمي كه خاستگاه بومي ندارند و از را ترجمه وارد فرهنگ كشور شده‌اند. استفاده از كلمات فارسي كه ممكن است سرگذشت متفاوتي را پشت سر داشته باشند و ممكن است معني‌هاي گوناگوني را به ذهن متبادر كنند، معضل هميشگي ترجمه است. يكي از اين واژه هاlegitimacy است. legitimacy ويژگي است كه قدرت را به اقتدار، يك فاتح يا قدرت برتر را به حاكم سياسي تبديل مي‌كند و در فقدان آن قدرت به زور محض تبديل مي‌شود. با تساهل مي‌توان پذيرش دروني يك قدرت توسط افراد تحت سلطه را معناي اين واژه دانست. متاسفانه ترجمه اين كلمه به “مشروعيت” باعث خلط مفهوم اين واژه با مفهموم “شرعي” شده است. خصوصا در فضاهايي كه با فرهنگ سنتي ارتباط قوي تري دارند اين اشتباه جدي تر صورت مي‌گيرد. مشروعيت به عنوان ترجمه legitimacy همانطور كه در ابتداي اين يادداشت آمد معنايي عام تر از شرعي دارد. رابرت دال در مورد مشروعيت مي‌گويد:“وقتي حكومتي مشروعيت دارد مردم تحت فرمان اعتقاد راستين داشته باشند بر اينكه ساختارها، عملكردها، اقدامات، تصميمات، سياستها، مقامات، رهبران يا حكومت از شايستگي، درستكاري يا خير اخلاقي – از صدور قواعد الزام آور- برخوردار باشند”(عبدالرحمن عالم-مباني علم سياست-نشرني-صفحه 106) يا به عبارتي مشروعيت به معني “ توانيي ايجاد و حفظ اين اعتقاد است كه نظام سياسي موجود براي جامعه مناسب است. تودها بايد بي‌اكراه ار آن اطاعت كنند و تقديس آنرا بپذيرند و آنرا شايسته احترام بدانند”(همان- صفحه 107)
با روشن شدن تفاوت “مشروعيت” با “امر شرعي” اشاره به منابع ايجاد مشروعيت در روشن شدن مفهوم كمك شاياني مي‌كند.
از قديمي‌ترين مجاري كسب مشروعيت براي حكومتها اتفاقا انتصاب به خداوند و شرع بوده‌است. از اين طريق قدرت منصوب به شرع توسط مردمان متدين مورد پذيرش قرار مي‌گرفته‌است. گرچه اين نحوه كسب مشروعيت در اكثر مناطق توسعه ياقته جهان اعتبار خود را از دست داده ولي همچنان در بعضي از نقاط جهان انتصاب به شرع براي قدرت مشروعيت مي‌آمورد؛ مانند كشور مراكش كه حاكمان آن بدليل داشتن “بركت الهي” اطاعت مي‌شوند. ماكس وبر از سنت، صفات ويژه شخصي و قانونيت به عنوان سه منبع كسب مشروعيت نام مي‌برد.
مشروعيت مبتني بر “سنت” متكي بر اعتقاد گسترده‌ به سنتهاي ديرين و بر نياز اطاعت از رهبراني كه طبق سنتها اعمال اقتدار مي‌كنند، است. نمونمه اين موضوع پذيرش حكومت بزرگترين فرزند ذكور پادشاه در سنتهاي پادشاهي است.
صفات شخصي ويژه يا صفات “كاريزماتيك” منبع ديگري است كه براي رهبرا ن ستايش را به ارمغان مي‌آورد. افراد صاحب اين صفات كه “كاريزما” خوانده مي‌شوند صاحب خصلتهايي هستندكه از طرف مردم تقديس شده و شايسته اطاعت دانسته مي‌شوند.
“قانونيت” منبع ديگري است كه قدرت را مشروع مي‌كند. قدرتي كه از خلال ساختارها و روندهاي قانوني كسب يا اعمال شود مشروع دانسته مي‌شود.
گرچه هميشه مانند جوامع دموكراتيك از رضايت مردم به عنوان عامل مشروعيت بخش حرفي به ميان نمي‌آيد اما تاملي مختصر روشن مي‌كند كه در تمامي منابع مذكور پذيرش شايستي اعمال قدرت توسط “مردم” بگونه‌اي مشروعيت بخش است. چه آنكه مردمان متدين حكومت منتصب به شرع يا افراد سنتي حكومتهاي برگرفته از سنن يا … را شايسته اطاعت مي‌دانند عامل اصلي پذيرش توسط “مردم” است.

Friday, January 6

استحاله نظام جمهوري اسلامي


صحبتهاي اخير محمد تقي مصباح‌يزدي(گيوه‌چي) با مضموني تكراري به عكس‌العمل‌هاي تكراري‌تر منتقدان وي منجر شده. شايد تنها نزديكي به انتخابات مجلس خبرگان تفاوت اين مباحث با جدل‌هاي گذشته باشد. آقاي مصباح سابق بر اين بارها با دلايل مخصوص به‌خودش تاكيد كرده است چيزي با عنوان جمهوري، قانون اساسي، راي مردم و … در اسلام نداريم و يا در مواردي كه امام به اين مضوعات صحه گذاشته و گاه از آنها دفاع كرده‌است از روي مصلحتهايي بوده‌است كه الان الزاما آن مصلحتها همجنان باقي نيست.( نقل به مضمون) منقدان وي نيز با يكسري از دلايل سعي در نفي آراي بديع او نموده و به روشهاي مختلف سعي كرده‌اند ثابت كنند كه در اسلام راي جمهور مردم معتبر است و… يا اما از روي مصلحت از جمهوريت يا راي مردم دفاع نكرده‌است. اما آنچه به آن كمتر پرداخته شده‌است اين است كه فارغ ازآنكه نظرات آقاي مصباح صحيح باشد يا نه و چه ايشان ملاك مشروعيت را راي ملت بگيرد يا نه، با تصويب قانون اساسي توسط اكثريت مردم جمهوري اسلامي تاسيسي شد و چه ايشان نظر خبرگان رهبري رامنوط به راي ولي فقيه بداند يا نه رهبري نظام توسط خبرگان انتخاب شده‌است. ايشان اختياراتت ولي فقيه را هرچه بداند اختيارات رهبري در اصل 110 قانون اساس شمرده شده و مقام رهبري حتي براي تعيين سياستها كلي نظام مطابق قانون اساسي مكلف با مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام است. نكته اين است كه نظرات مصباح از لحاظ نظري مي‌تواند در محيط‌هاي علمي مطرح شود مانند بسياري ديگر از صاحبنظران كه از خاستگاههاي ديگري به قانون اساسي نقد دارند.
همچنان كه در نظريه ولايت فقيه مصباح هيچ اشاره‌اي به مليت ولي فقيه نشده در حالي در قانون اساسي يكي از شرايط رهبري ايراني‌الاصل بودن است، اما ملاك عمل قانون اساسي است در مورد ساير تعارضارت نظريه مصباح با قانون اساسي نيز اينچنين است.
البته كساني اخلاقا مي‌توانندآقاي مصباح و شاگردانش در مخالفت با قانون اساسي و ونفي اركان جمهوري اسلامي آزاد بدانند كه در پرونده خود اجازه فعاليت به ساير منقدين قانون اساسي و جمهوري اسلامي را داده باشند و عدم اعتقاد به قانون اساسي را دستاويزي براي محروم كردن بسياري از حقوق اجتماعي سياسي خود نكرده باشند.
به نظر شما عجيب نيست كه آقاي تقي مصباح يزدي آشكارا و آزادانه ركن جمهوريت نظام را هدف قرار داده و با ارتزاق ار بودجه عمومي با تاسيس دانشگاه و … بي محبابا كمر همت به استحاله و قلب ماهيت نظام جمهوري اسلامي به آنچه حكومت اسلامي مي‌خواند بسته‌است و هيج واكنش عملي از طرف مدعيان دفاع از نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي در مقال وي رخ نمي‌دهد؟

Tuesday, December 27

دموكراسي به مثابه حكومت منصفانه (بخش دوم و پاياني)


به‌نظرم مي‌رسد اين فرد با علم به وقوع احتمالي اين شرايط (شرح داده شده در بخش نخست) نظر قبلي خود را بدين شكل تعديل كند: حكومت بايد در دست عادل ترين، امين‌ترين، متدين‌ترين و… باشد. همچنين او معتقد باشد كه اين فرد بايد اختيارات مطلق در اشاعه انديشه “حق” و جلوگيري گسترش آنچه “باطل” تشخيص ميدهد اما اجازه ندارد منتقدين و مخالفين را از حقوق اجتماعي محروم كند. اين بفرد با وجود اينكه مي‌داند با اين كار دست حاكم صالح در مقابله با مخالفان “انديشه حق” بسته است اما بدليل اينكه اين احتمال را هم مي‌دهد آنانكه به زعم او بر حق نيستند اين ادعاها را دشته باشند و در جايگاه حاكم قرار بگيرند براي كم كردن ضرر حتي در قرارداد پيشنهادي خود اختيارات آن حاكم صالح را محدود مي‌كند. اين فرد ممكن است بازهم بدين بيانديشد كه ممكن است در موقعيتي قرار بگيرد كه برا اساس نظريه تعديل شده‌اش حاكمي كه خود را به غلط عادل‌ترين و … مي داند حكومت كند. با وجود اينكه ديگر اين حاكم اختيار محروم كردن او و دوستانش را از حقوق اجتماعي ندارد اما با توجه به دسترسي حاكم به ابزار‌هاي قهرآميز از به حكومت رسيدن حاكمي كه به زعم فرد “حق” است جلو گيري كند. احتمالا اين فرد با در نظر گرفتن اين حالت بازهم در نظريه تعديل شده خود، دست به تغيير بزند تا امكان تغير حاكم و انتخاب حاكم جديد با مكانيزم‌هاي عملي وجود داشته باشد. مثلا بگويد آن حاكم “ايده‌آل” بايد توسط اكثريت اعضاي جامعه در يك روال مسلمت آميز انتخاب شود. در اين‌صورت فرد مورد نظر ما اين امكان را دارد تا در صورتي كه فردي به “نا‌حق” دعوي “حق” بودن را داشت، او را پيش اعضاي جامعه رسوا كند و آن حاكم “ايده‌آل” را به آنها معرفي كند و قاعدتا با انتخاب حاكم “حق” توسط اعضاي جامعه حكومت “حق” تحقق پذيرد. اما بازهم فرد فرضي ما ممكن است احتمال بدتري نيز در نظر بگيرد: شايد اكثريت مردم قانع نشدند و يا افراد “ناحق” با هر دوز وكلكي كه شده خود را حق جلوه دادند. در اينصورت دو باره فردي ناشايست به حكومت مي‌رسد و به ابزار‌هاي قهرآميز حكومت تسلط مي‌يابد كه تغيير او را بسيار سخت مي‌كند. اين فرد با احتمال وقوع اين شرايط ممكن است بازهم تغيرات جديدي در نظريه خود بدهد تا خسارتهاي ناشي از اين حال كمتر شود. شايد براي حل اين معضل بگويد حاكم بايد توسط اكثريت انتخاب شود اما بايد دوره حكومتش محدود باشد و پس از پايان دوره، ادامه حكومت منوط به رضايت مجدد اكثريت اعضاي جامعه باشد تا ازاين طريق فرد مورد نظر ما اين امكان را داشته باشد در صورت حاكم شدن “ناحق”، اكثريت را نسبت به اشتباهشان آگاه كند و پس از علم اكثريت به خطاي انتخاب اول اين امكان وجو داشته باشد فرد شايسته در دوره‌هاي بعدي انتخاب شود. به نظرم مي‌رسد فرد فرضي با ادامه اين روند و با در نظر گرفتن حلتهاي مختلفي كه ممكن است در آن قرار بگير براي كاهش ضررهاي احتمالي سرانجام به مدلي برسد كه ما به آن دموكراسي مي‌گوييم در اين صورت اگرچه دست افراد شايسته براي اعمال سياست‌هاي صحيح بسته شده اما از سوي ديگر عرصه نيز بر حاتهاي منفي ديگر نيز به شدت تنگ شده‌است. و از آنجا اين حاتها براي همه افراد ممكن است رخ دهد و افرد مي‌داند كه احتمال خسارت براي برابر است اين قرارداد كاملا “منصفانه” خواهد بود.

دموكراسي به مثابه حكومت منصفانه (بخش نخست)


عنوان اين يادداشت برگرفته از مقاله معروف جان راولز فيلسوف سياسي است. راولز در مقاله “عدالت به مثابه انصاف” سعي در حل جدال بر سرمفهوم عدالت دارد. عدالت نيز مانند بسياري از مفاهيم با توجه به خواستگاه‌هاي متفاوت افراد به شكلهاي گوناگون تاويل مي‌شود و تا حدود زيادي زائيده منافع و جايگاه افراد است. يك فرد معلول احتمالا عدالت را در اين مي‌بيند كه افراد صرف‌نظر از استعداهايشان از امكانات برابر برخوردار باشند در حالي كه يك فرد با استعداد ممكن است عدالت را در اين ببيند كه كساني كه توانايي‌هاي ويژه‌اي دارند از امكانات بيشتري استفاده كنند. يك فرد متعلق به طبقات پايين اقتصادي شايد عدالت را در اين ببيند كه از اموال اغنيا كسر و به فقرا كمك شود و از سوي ديگرفردي با تكن مالي بالا اين موضوع را نپسنند و عدالت را در اين ببيند كه كساني كه توانايي‌هاي بيشتر دارند ثمره كارشان محفوظ بماند. ممكن است يك مسلمان كاملا عادلانه بداند كه ديه يك مسلمان از غير مسلمان بيشتر باشد در حالي كه متديني به ساير اديان دقيقا عكس اين گزاره را عادلانه بداند. راولز حل اين مشكل را قرارداد روي يك مفهوم مشترك ازعدالت مي‌داند و شرط آنكه اين قرار داد “منصفانه” باشد و طرفهاي مختلف به يك اندازه متضرر شوند را اين مي‌داند كه افرادي كه مي‌خواهند در مورد مفهوم عدالت دست به يك قرار داد بزنند اصطلاحا “حجاب جهل” را بروي موقعيت‌ها و شرايط محيطي خود بكشند. اين بدين معناست كه با وجود اين‌كه اين افراد مي‌دانند كه چه خواسته‌ها و تمنياتي دارند، اما از در مورد موقعيت خود در جهل هستند يا آنها را در نظر نمي‌گيرند. براي مثال نمي‌دانند برده‌اند يا آزاد، از استعدادهاي ويژه‌اي بهرهمندند يا خير، متعلق به طبقات بالاي اجتماعي هستند يا پايين، جزئ طبقه حاكمند يا محكوم، دينشان دين رسمي جامعه است يا در اقليتند و … . در اين شرايط افراد با توجه به اينكه ممكن است در هر موقعيتي قرار بگيرند دست به يك قرار داد منصفنه مي‌زنند تا در هرصورت ضرر را كمينه كنند.
بنظرم از همين شيوه مي‌توان در مورد ساير مفاهيم و قراردادهاي اجتماعي استفاده كرد. شكل و ساختار حكومت نيز از جمله موضوعاتي است كه افراد با خواستگاه‌هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و فكري پيشنهادهاي متفاوتي دارند.در اين صورت، اگر بنا به زندگي صلح‌آميز باشد ناگزيربه توافق روي راه‌حلي مشترك هستيم (كه در غير اينصورت اصولا از بحث و قلم كاري برنمي‌آيد و عرصه، عرصه زور شمشير است.)استفاده از شيوه آقاي راولز در رسيدن به اين توافق نيز مي‌تواند راه‌گشا باشد. افراد مختلف با نگاه‌ها و دغدغه‌هاي گوناگون در صورتي كه “حجاب جهل” را بروي موقعيتهاي اجتماعي و سياسي خود قرار دهند( يعني به طور مثال نداند در شرايط پس از قرارداد در اقليتند يا اكثريت، در حكومتند يا بر آن، صاحب زورند يا فاقد آن) با احتمال زياد دست به قراردادي منصفانه خواهند زد تا در هرصورت و هر موقعيت ضرر را به كمينه برسانند. براي توضيح در نظر بگريد فردي معتقد است كه حكومت بايد در دست عادل ترين، امين‌ترين، متدين‌ترين و… باشد. همچنين او معتقد باشد كه اين فرد بايد اختيارات مطلق در اشاعه انديشه “حق” و جلوگيري گسترش آنچه “باطل” تشخيص ميدهد و همچنين برخورد با منحرفين و … را داشته باشد. اما اگر اين فرد “حجاب جهل” را بروي موقعيت‌هايش گذاشته باشد و نداند كه در آينده در چه شرايطي خواهد بود يكي از شرايطي كه ممكن است بتواند در نظر بگيرد حالتي است كه حكومتي به شكل مورد نظرش تاسيس شده اما فرد يا افراد ديگري كه او، آنها را بر“حق” نمي‌داند ادعاي شرايطي كه براي حاكم برشمرده را دارند و تلاشهاي او براي رسوايي حاكم “ناحق” از طرف حاكم مستقر با توجه به اختياراتي كه دارد با اين توجيح كه اين مطالب منحرف كننده است به جايي نرسد.حتي علاوه بر اينكه از انتشار حقايق منع مي‌شود، به جرم تلاش براي ضربه زدم به حكومت “حق” با توجه اختيارات حاك از حقوق اجتماعي و سياسي محروم شود.

Monday, December 5

توهم جنبش دانشجويي در دانشگاه آزاد

در جوامع معاصر، گروههاي دانشجويان در طي دوره دانشجويي جايگاهي در درون شيوه توليد و متن روابط اقتصادي جامعه ندارند و بعنوان نيروي كار بالقوه از منابع عمومي يا خصوصي ارتزاق مي‌كنند. از نظر اجتماعي ويژگي زندگي دانشجويان را مي‌توان بدين صورت خلاصه كرد: دورافتادگي از خانواده، احساس گسيختگي، آزادي در انتخاب راه زندگي، زندگي دسته‌جمعي در خوابگاهها، زندگي جنسي نامطلوب، تراكم انرژي حياتي، دورافتادگي از متن واقعي زندگي اجتماع. (جامعه‌شناسي سياسي-حسين بشيريه-صفحه 260)اين شرايط به اضافه‌ي قرار گرفتن در معرض تجربه‌ها و آموزشهاي بيشتر خصوصا در نهادهاي آموزشي مدرن كه دانشجويان با دستگاههاي فكري و روشهاي معرفتي جديد متفاوت از دستگاههاي فكري سنتي آشنا مي‌شوند. به طور كلي زيستِ دانشجويي زمينه مناسبي براي پيدايش جنبشهاي ضد‌سنتي، عدالت خواهانه و آرمان‌گرايانه است. اين عوامل جنبش دانشجويي را در طول تاريخ معاصر در بسياري از موارد به نيروي آونگارد و پيشرو براي پيگيري مطالبات ديگر اقشار اجتماع تبديل كرده است. در تاريخ ايران شكاف منافع جامعه و قدرت همواره نعارضات زيادي را بين جنبش دانشجويي و حاكميت ايجاد كرده است. وجود اين تعارضات اگرچه همواره هزينه‌هاي گزافي را به فعالين اين حوزه تحميل كرده است، اما نقش دانشجويان در پيشبرد مطالبات مردمي آن‌سان بوده است كه بدبين‌ترين نگاهها هم نمي‌توانند نقش آنها را ناديده بگيرند. جايگاه ويژه جنبش دانشجويي در پيروزي انقلاب اسلامي 57 براي مدتي شكاف بين نيروهاي دانشجويي و حاكميت را پر كرد. آنچنان كه اعظم نيروي جنبش دانشجويي در كشور، صرف تثبيت نظام جديد شد. اما به مرور خصوصا در دهه‌ي 70 بسياري از شكافها باز توليد شد و بدين سبب جنبش دانشجويي از منزلگاه مدافع به مقام منتقد حاكميت ارتقا يافت.گرچه در مراحل نخستين شكافها كمتر خود را نشان مي‌داد و حاكميت تنها با تاسيس تشكلهاي جديد و موازي مانند انجمنهاي اسلامي دانشجويي و بسيج دانشجويي در مقابل انجمنهاي اسلامي دانشجويان بعنوان تشكلهاي منتقد پرسابقه بسنده مي‌كرد. اما افزايش اين شكاف و نبود پاسخگو جهت پاسخ به مطالبات جنبش دانشجويي تا بدانجا پيش رفت كه حتي بخشهايي از جنبش دانشجويي كشور در نقش اپوزيسيون نظام ظاهر شدند.با وجود آنكه جنبش دانشجويي بدليل سابقه‌ي طولاني و ريشه‌هاي سترگ آن حذف نشدني به نظر مي‌رسد اما گويا تصميم‌گيران ارشد نظام همچنان به آزمودن آزموده اصرار داشته و تصميمي در جهت تغيير نوع تعامل خود با جنبش دانشجويي را ندارند. شايد همين تجربه باعث شده است كه در سطح دانشگاههاي غيرانتفاعي تاسيس شده بعد از انقلاب خصوصا دانشگاههاي آزاد اسلامي، مسئولين و مديران اين واحدها اصولا اجازه‌ي شكل‌گيري به تشكلهاي دانشجويي و حركتهاي سياسي مستقل و منتقد را ندهند و تنها تشكلها و جمعهاي دانشجوييِ در خدمت حاكميتند كه امكان فعاليت را در اين دانشگاهها داشته‌اند. فشار رو به رشد اجتماع در ساختار بعضا دموكراتيك تشكلهاي دانشجويي دانشگاه آزاد اسلامي امكان شكل‌گيري تشكلها بدليل محدوديتهاي فراوان و بعضاً حذف فعالين پيشرو دانشجويي از چرخه انتخابات اين تشكلها توسط هيئت‌هاي نظارت و حتي محروميت طيفهايي از دانشجويان اين دانشگاهها از شركت در فعاليت‌هاي فرهنگي باعث ضعف تشكلهاي مستقل شده است، اما نفس امكان حضور اين نهادها در دانشگاههايي كه بيش از 50 درصد حجم دانشجويان كشور را در خود جاي داده‌اند در نظر بسياري خود فرصت مغتنمي است.از زمان شكل‌گيري بعضي از حركتهاي مستقل در درون دانشگاههاي آزاد، همواره فعالين اين حوزه از فضاي بسته و كارشكني‌هاي نهادهاي نظارتي در اين موسسه‌ي آموزش عالي گله كرده‌اند، اما بنظر مي‌رسد اكنون حفظ همين حد‌اقل‌ها نيز به سختي امكان‌پذير باشد.دانشگاه آزاد اسلامي واحد يزد مشتي است از نمونه خروارها واحدهاي دانشگاه‌ آزاد اسلامي در سراسر كشور. امكان انتشار نشريات مستقل و حضور نيروهاي مستقل در قالب انجمنهاي اسلامي دانشجويان اين دانشگاهها عليرغم كنار گذاشته شدن بسياري از نيروهاي اصلاح‌طلب از گردونه‌ي انتخاباتهاي اين تشكلها گواه اين مدعاست.توقيف اخير معدود نشريات دانشجويي و تفسير جديد هيئت نظارت بر نحوه فعاليت تشكلهاي سياسي اين دانشگاهها مبني بر استصوابي بودن اين نظارت و عام بودن آن بر كليه فعاليتهاي تشكلها حتي بر نامه‌هاي خارج از حوزه‌ي دانشگاه نشان از اراده‌ي مديران اين دانشگاه در حذف اندك حركتهاي انتقادي و اصلاح‌طلبانه‌ي درون اين دانشگاه است.اما گويي فعالين اين دانشگاه نيز همچون گونه‌هاي كويري به خوبي آموخته‌اند كه چگونه از كمترين امكانات استفاده كرده و حيات خود را در شوره‌زار دانشگاه آزاد حفظ كنند.

Tuesday, November 29

ديوارها بشنوند!*

نمي دانم جبر تاريخ است يا سنت الهي، ولي هرچه هست سرنوشت ديكتاتورهاي عالم شبيه هم است .شايد روزي كه رضا شاه از سپاه ومدرن خود سان مي ديدو غره به قدرت نظامي اش بود هرگز باورش نمي شد كه بايد روزي ايران را بخاري ترك كند و رعيت از رفتن او شاد شود.
محمد رضا كه با اقتدار بعد از كودتاي 28 مرداد به حكومت پرداخت و منتقدان را سركوب كرده و شعبان جعفري و چماقداران خود را به سراغ مخالفان مي فرستاد شايد نمي توانست آينده خود را پيش بيني كند. شايد روزي كه حقوق بشر و دموكراسي را مولود ناميمون غرب مي دانست كه در مشرق زمين قابل اجرا نيست، هرگز به ذهنش خطور نمي كرد كه روز ي از مردم بخواهد بيايند و در فضاي باز سياسي فعاليت كنند.شايد هرگز فكر نمي كرد بعد از سركوب حركتهاي اصلاحي و پارلمانيستي و خواستن از مردم براي عضويت در حزب رستاخيز يا خارج شدن از ايران صداي انقلاب مردم را خواهد شنيد و با خواري از آنها طلب بخشش خواهد كرد .شايد موقعي كه در كاخهاي امن نشسته بود و فرمان قتل مخالفان را مي داد هرگز باورش نمي شد كه بايد روز سراغ همينها برود و از آنها كمك بخواهد.شايد موقعي كه از طرفداران خود صحبت مي كرد لحظه هاي پخش شربت و شيريني بدليل فرارش از كشور قابل درك نبود.
شايد صدام هرگز وقتي تمام مخالفان را سركوب كرد و ملت عراق شعار جانم فداي صدام سر مي داندند، نمي توانست صحنه هاي پايكوبي مردم بخاطر دستگيريش را تصور كند. شايد هنگامي كه از رژه جوانان حزب بعث و جمعيت هاي خياباني سان مي ديد و به ارتش بزگ خود غره بود هرگز تسخير سه هفته اي كشورش را باور نميكرد.شايد هنگامي كه صد در صد مردم عراق در يك رفراندم ملي به او راي دادند،خوشحالي و استقبالشان از اجنبي ها باور كردني نبود.صدام شايد نمي دانست كه از دست فدائيان او وقتي از داشتن نعمت يك مخالف قانوني هم محروم است كاري بر نمي آيد. شايد هنگامي كه آمريكاي جهانخوار را تهديد مي كرد و باغرور و صلابت درمقابل استكبار جهاني مي گفت كه مادران آمريكايي را به عزاي فرزندانشان مي نشاند هرگز فكر نمي كرد كه بايد دهانش را براي سربازان آمريكايي باز كند.
شايد ديكتاتورها نمي دانند كه سنت الهي است كه هركس با مردم در افتد ازبين خواهد رفت .شايد نمي دانند كه ذلت ديكتاتور جبر تاريخ است و اقليت نمي توانند بر اكثريت حكومت كنند.اما چرا؟ مگر سرنوشت ناپلئون، هيتلر واستالين و... را نديده اند ؟ مگر تاريخ را نمي شناسند؟مگر از از سنتهاي الهي غافلند. نمي دانم ولي هرچه هست ذلت ديكتاتور لذت بخش است.
* اين ياداشت قبلا در روزنامه دانشجويي فروردين به مناسبت دستگيري صدام چاپ شده بود.

Wednesday, October 26

يا علي مدد

موقعي مظلوميت علي برايم هويدا گشت كه ديدم ديدم پس از او اصحاب زر و زور، به تزوير مي خواهنداز آبرويش استفاده كنند و با خرج كردن از كيسه وي قباي مشروعيت بر تن كنند.اما اسطوره اي كه علي مي ناممش، تا حضور حاضران حجت را بروي تمام نكرد، حكومت را نپذيرف. علي كه من مي شناسم، در زمان جنگ نيز مردم از نقد اعراض به او محروم نبودند و حتي خروج عدده اي بروي حقوق آنها را سلب نكرد. آن علي كه متحجرين وجود وي را تحمل نكردند، سابقه مسلماني را امتيازي در اين دنيا قرار نداد ، امتيازات ويژه را از بزرگان باز ستاند و حتي همسر پيامبر نيز از اين قاعده مسثني نكرد. آن علي كه من مي شناسم، برابر با همه مردم در دادگاه حاضر شد. آنكه فاتح خيبرش مي دانم، در دوراني كه مردم به وي اقبال نكردند با ذوالفقار بر مردم حكومت نكرد. علي كه من مي شناسم، در نماز جمعه حاكماني كه خود را خليفه خدا مي دانسند شرك نكرد. و بدين سبب درب خانه اش سوخت. يا علي، توانم ده تا قصه قرآن هاي رفته بر نيزه را باز گويم. يا علي مدد.

Sunday, October 23

پرسشي در مورد فاشيسم – قسمت دوم و پاياني

پرسيده‌ايد جرا منتخب مردم در 76 را انساني فرهيخته و منتخب همان مردم در 84 را فاشيست مي خوانيد؟ درپي آن پاسخ صريح طلب كرده‌ايد. جواب گفتن به پرسش طرح شده رنج چنداني را طلب نمي‌كند لكن در جايي كه جاني تاوان انتقاديست، انتظار شفايت همتي بلند و شجاعت فراوان مي‌طلبد. وقتي به درخواست صراحت شما مي‌انديشيدم به ياد دوستي افتادم كه بخاطر مطلبي كه اتفاقا آن هم در مورد فاشيسم نوشته شده‌بود، به اتهام توهين به يكي از مقامات ارشد نظام اكنون در دستگاه قضا مشغول پاسخگويي‌ است. چنان كه دانشمند فرزانه عبدالكريم سروش در پاسخ منتقدي نوشت : ’ ميدانم مي‌دانيد چه نسبت نا متقرني است ميان زبان بسته من و دست گشاده شما. من هرچه به اشارت و احتياط تمام در نقد ديانت و سياسيت رايج مي‌نويسم كيفر بيشتر مي‌بينم. شما ناقدان هر چه به صراحت و سخاوت تمام در دفاع از سنت و سياسيت حاكم مي‌نويسيد پاداش بيشتر مي‌گيريد. و چه نسبت است ميان كيسه پاداش و كوره كيفر.’
از اين رو عذر مرا بدين سبب پذيرا باشيد كه نمي‌توانم عيني و مصداقي پاسخ گوييم تا آنچنان كه شما خواسته‌ايد پاسخ صريح باشد.
صفات شخصي افراد متاثر از راي مردم نيست و از اين رو اگر منتخب مردم در 76 نمي‌توانست موفق شود از فرهيختگي‌اش نمي‌كاست به همين گونه منتخب مردم در سال 84.
خوشبختانه يا متاسفانه در كشورمان با انديشه‌ها و پديده‌هايي روبروييم كه دهها و گاه صدها پيش در اين جهان تجربه شده تاريخ نتايج ملموس آنرا در حافظه خود محفوظ دارد. بدين سبب در بسياري از اين موارد استناد به شواهد تاريخي و تجربه ديگر ملل ما را استدلات فلسفي و بحثهاي انتزاعي بي‌نياز مي‌كند. چنانكه يكي از بهترين شيوه‌هايي كه مي‌توان به نقد ادعا ماركسيست‌ها در تامين عدالت اجتماعي نشست تجربه سياه حكومتهاي ماركسيتي است. يادآوري تجربه جنش فاشيزم و حكومتهاي فاشيستي در بسيار موارد از با همين انگيزه صورت مي‌گيرد. از اين رو شايد بتوان با معرفي بهتر ايدوئولوژي فاشيزم كه فرجام تلخ آن به يادگار براي بشريت در تارخ ضبط شده‌است، خطر گسترش گونه بومي آن عيني‌تر درك شود.
با توجه به محدوديتها فروان در اين ياداشت تنها به گزارش مشخصات فاشيسم خواهم پرداخت يافتن مصداقهاي وطني آنرا به خواننده وامي‌گذارم.
فاشيزم به معني تاريخي نام جنبشي است كه در 1919 به رهبري موسيليني در ايتاليا براه افتاد و در 1922 به قدرت رسيد. يه طور كلي اين جنبش پس از يك دوره كوتاه مدت دموكراسي ضعيف و كوشش براي نوسازي و صنعتي كردن پيدا مي‌شود … و از لحاظ پايگاه اجتماعي عمدتا متكي بر طبقه متوسط كوچكي‌ است كه اغلب بر عليه مدرنيسم و صنعت فعال مي‌شده‌اند[1].
بنيو موسيليني كه او هم اتفاقا فرزند يك آهنگر بود، اعتقاد داشت كه دولتها با حرف به قدرت نمي‌رسند و رژيمهاي سياسي هرگز بر اساس اجماع و توافق استوار نيستند. انسان اساسا تابع زور است، نه استدلال عقلاني. از اينرو انديشه دموكراسي فريبي بيش نيست و ليبراليم به هرج و مرج مي‌انجامد.[2] همچنين به نظر او اكثريت مردم توانايي حكومت كردن بر خود را ندارند و اصلا در انديشه دستيابي به آزادي عمل نيستند.
فاشيسم اغلب دستاوردها دموكراتيك مردمي را از بين مي‌برد و نظامي توتاليتر به وجود مي‌آورد كه بر سركوب و تبليغات متكي است… فاشيسم به بدتريم غرايز در انسان – تعصب، ترس، نگراني و وفاداري كوركورانه متوسل مي‌شود.[3]
در نظام‌هاي فاشيستي يك شاخه از دستگاه حكومتي بر ديگر شاخه‌ها تسلط مي‌يابد. اين شاخه نه ارتش است نه ديوانسالاري حكومتي بلكه پليس سياسي است.(گروه نظامي ايدئولوژيك)[4]
فاشيزم در قدرت، خودمختاري نهادهاي گوناگون جامعه، آزادي نهاد دين، خانواده، انجمهاي غير دولتيNGO و نهادهاي فرهنگي را از بين مي‌برد. و لزوما با مداخله ايدوئولوژي براي مشروع كردن سركوب همراه است.[5]
هدف نهضت فاشيزم برقراري نظام ديكتاتوري و ضد پارلماني است كه اساس آن بر بزرگداشت حاكميت و دشمني آشكار با دموكراسي و ليبراليسم است. برقراري حاكميت قدرتمند كه يك گروه قدرت را در انحصار داشته و يك رهبر با ويژگي‌هاي فره‌مندانه با قدرت مطلق بر آن حكومت كند، وجه مشترك تمام جنبشهاي فاشيستي است.[6] از وجوه مشترك ديگر اين نظامهاي پيروي گروه‌هاي مختلف از حاكميت، به كار بردن ترور، انحصار قدرت و رسانه‌هاي همگاني در دست نظام است و در يك كلام فاشيزم دشمن صلح‌خواهي و دموكراسي است.[7]

* مطالعه یاداشت وقتی اجتماع مازوخیست می شود برای تکمیل این یاداشت مفید است


[1] - سيري در نظريه‌هاي جديد در علوم سياسي – حسين بشيريه – موسسه نشر علوم جديد – صفحه 70.
[2] - همان – صفحه 74.
[3] - مباني علم سياست – عبدالرحمن عالم – نشر ني – صفحه 290.
[4] - همان.
[5]- همان – صفحه 291.
[6] - دانشنامه سياسي – داريوش آشوري – انتشارات مرواريد صفحه 235.
[7] - همان صفحه 236.

Saturday, October 22

پرسشی در مورد فاشیزم

دوستی در جواب به مطالب اخیر این وبلاگ نوشته اند: آقاي غالبي باسلام مجدد وتشكر از مطالبي كه مينويسيد. جسارتا ميخواستم نظر خودم را در مورد مطالبي كه بيان فرموده ايد اعلام نمايم وفكر ميكنم بااين تبادل افكار مي توان به نتايج خوبي رسيد.شما رئيس جمهور منتخب فعلي را نماد فاشيسم خوانده ايد,ميخواستم سوال كنم كدام رفتار فاشيستي را از دوران مسئوليت وي (شهردار تهران,استاندار اردبيل,فرماندار وبخشدار برخي شهرهاي استان ا.غربي)سراغ داريد كه با اين شدت ,حكم عدم صلاحيت صادر ميكنيد؟فرموده ايد اكر روزي دوساعت از برنامه هاي تلويزيون در اختيار اصلاح طلبان بود,نتيجهء انتخابات تغيير ميكرد.در ان مدتي كه مجلس و دولت ومخصوصا وزارت ارشاد ونيز شوراي شهر دراختيار شما بود جرا نتوانستيد مردم راازمواضع واستدلالات روشنفكران مطلع سازيد؟ايا ان سي ميليون رأيي كه به خاتمي داده شد ناشي از اكاهي مردم از مواضع روشنفكران بود؟جه كسي مردم را درسال 76 از مواضع روشنفكران اكاه كرد تا به خاتمي رأي بدهند؟صداوسيما؟كاركزاران فاشيست دولت سازندكي؟يا موج سواري هاي عده اي رياكار كه بعدا كوس رسوائي انها به صدا درآمد.
در سوال دیگری اضافه کرده اند : اقا حمزهء عزيز باسلام دوباره.به خدمت رسيدم تا ادامهء نظرات ودرحقيقت انتقادهاي خودم را از شما دوست تحصيل كرده اعلام نمايم:ايا مي دانيد كه اصلاحات ديني در اروياي دورهءرنسانس,ناشي از تقابل وتضادي بود كه ارباب كليسا بين دين از يك طرف وعقل وعلم از طرف ديكر بوجود اورده بودند؟دادكاه تفتيش عقايد افرادي مثل كاليله را محكوم كردند و در حقيقت با علم مخالفت كردند.در اسلام ايا رفتار مشابهي با اين شدت سراغ داريد؟صرف اينكه تعدادي از عالم نمايان كه استفادهء ابزاري از دين ميكنند,ايا دليل اين مي شود كه اساس دين را زير سوال برد؟البته همهء ما اعتقاد داريم كه به مرور زمان ممكن است افاتي به نام دين ,دامن دين را الوده كند,كه اصلاح ان افات ضروري است,اما به نظر شما نبايد اول دين را بخوبي شناخت وبعد نسبت به اصلاح ان اقدام كرد؟اكر جواب شما مثبت است,لطفا بفرماييد روش واقعي شناخت دين ومعيار ها وملاكهاي شما در اين باره جيست؟مابراي شناخت دين به جه كساني مراجعه كنيم؟ فعلا تا بعد...
همچنین در سوال من از ایشان که کدام یاداشت را نقد می کنند توضیح داده اند :جناب اقاي غالبي با سلام و احترام,در مورد نامهء شما بايد عرض كنم كه سوالات بنده كاملا شفاف و بدون ابهام ودر عين حال صريح مي باشد.با اين حال,خلاصهء حرفهاي من اين است:جرا انتخابات 76را عين دموكراسي وانتخابات 84 را عوام زدكي تلقي مي كنيد؟جرا منتخب مردم در76را انساني فرهيخته ومنتخب همان مردم در 84 را فاشيست مي خوانيد؟ايا به مرور زمان شعور مردم كمتر شده است ؟در صورت تمايل جوابهاي صريح بدهيد.فعلا تا بعد...
از آنجا که این دوست نا دیده توضیح اخیرشان را نیز در آدرس وبلاگ قدیمی من قرار داده بودند به موقع متوجه آن نشدم. انشا الله در مطب های به آن پاسخ خواهم داد.

Tuesday, September 20

گفتمان سنتي در مكان سنتي

يك تالار كاهگلي روبه يك باغ پر از درخت انار كه آنرا از اندروني خانه جدا مي‌كند. تالار شش طاقچه دارد كه لبه‌هاي آن با آستري از گچ تزئين شده‌است. دو طرف ايوان با دو درب كوچك چوبي به دو اتاق را دارد. توي يكي از اتاقها استاد مهمان است و اتاق ديگر براي مواقعي كه ساير ميهمانها تعدادشان زياد باشد. تاقچه‌اي انباشته از كتاب، تاقچه ديگر قليان و آنديگر تاقچه پذيراي يك راديو قديمي است. در روي تاقچه‌اي هم تابلوي شعري است با اين مضمون :خلاف مروت بود كاوليا/تمنا كنند از خدا جز خدا. كف تالار با سه تكه زيلو ميبدي -كه با رنگهاي قرمز كمرنگ و سبز زوشن بافته شده‌است- پوشانده شده است. تالار از طريق پله‌‌هاي آجري نيم‌دايره شكل به كف حيات -كه با خشت پخته فرش شده- راه دارد. سماوري با يك قندان بزرگ، يك قوري چاي و تعدادي استكان به راه است كه ميهمانان قبل از شروع درس و بعد از پايان آن از خود پذيرايي مي‌كنند. محاسن و موي بلند سپيد استاد با پيرهن پنبه‌اي چهار جيب كه روي پيرجامه‌اش مي‌اندازد نظم فضا را كامل مي‌كند. در اين فضاي سنتي علامه حكمي از درون سنت از مكتب تفكيك مي‌گويد، هر چند به دليل محذوريتهايي كه براي من قابل درك نيست اجازه انتشار گزارش درسهاي علامه حكيمي به من داده نشده است.

Thursday, September 15

شكاف فرهنگي


بهانه: شركت در نشست آموزشي يك اتحاديه داشجويي راست‌گرا و حاضر شدن پاي سخنراني‌هاي متعدد كساني كه به مواضعشان نقدهاي جدي دارم، علي رغم نگاه نخست، خالي از جذابيت كه نبود و پر از نكات آموزنده نيز بود. در اين يادداشت به يكي از اين نتايج كه آنرا جالب و انتشارش را خالي از اشكال يافتم، پرداخته‌ام.

ظرف چند سال گذشته كنوانسيون جهاني تاسيس و بسياري از كشورها با فشار يا تشويق كشورهاي صنعتي به آن پيوسته اند. كشور هاي عضو اين كنوانسيون مكلفند سرعت و ضريب نفوذ شبكه جهاني اينترنت را در كشورهاي مطبوع خويش افزايش دهند. گسترش امكان دسترسي به اينترنت در اين كشورها با فشار و حمايت دول توسعه يافته صورت مي‌گيرد و حتي در بعضي از نقاط، منايع مالي و گاه تجهيزات مورد نياز به طور رايگان از طرف كشورهاي شمال تامين مي‌شود. تلاش براي دسترسي مردم مختلف جهان به شبكه اينترنت از روي نيت‌هاي انسان دوستانه يا انگيزه‌هاي اقتصادي صرف صورت نمي‌گيرد. تصميم‌سازان كشورهاي توسعه‌يافته از طريق كارشناسان توجيه شده‌اند كه دسترسي آزاد و سريع به اطلاعات به مرور بر مطالبات و از همه مهم‌تر فهم افراد از هستي تاثير گذاشته و درنتيجه اين افراد را به انسان‌هايي با فهم متفاوت از كساني تبديل مي‌كند كه از اين تكنولوژي محروم هستند. بدين ترتيب اين دو سته از افراد در دو سوي شكافي قرار مي‌گيرند كه در اصطلاح به آن ديجيتال گپ مي‌گويند. صاحبنظران بر اين باورند كه شكافها خصوصا مواردي كه تعارض بر محور فهم متفاوت از هستي باشد منازعه اجتناب پذير است و از اين رو ناظمان نظم جهاني براي تامين امنيت آينده جهان در پي آنند كه با تسهيل دسترسي مردم مختلف جهان خصوصا مناطق در حال توسعه از عميق تر دن اين شكاف جلو گيري كنند.
به نظر مي‌رسد نظير چنين شكافي البته نه بر اساس نحوه دسترسي به شبكه اينترنت كه بسبب در معرض آموزش و اطلاعات متفاوت حتي از طريق همان رسانه‌هاي سنتي و مسير جامعه پذيري متفاوت در داخل كشور در حال رخ دادن است. شركت در نشست داشجويي راستگرا مرا به عمق اين شكاف واقف كرد. جرياني در كشور حتي شايد ناخودآگاه با ايجان توليد مفاهيم بديل براي تك‌تك مفاهيم رايج جهان در حال عميق‌تر كردن اين شكاف است. صرف نظر از اينكه شكافي كه بر محور فهم متفاوت افراد از هستي است آبستن منازعات جدي خواهد بود، به دليل موازي بودن اين شكاف با شكافهاي متعدد ديگر اجتماعي، اين تعارض به شكافي متراكم reinforcing cleavages تبديل خواهد شد. از اين رو منازعات منتجه از آن چالش برانگيزتر خواهند بود. منازعات بر اثر شكاف‌هايي نظير فقير-غني، دولت-ملت و … گرچه محل چالش است اما به روشهاي مختلف قابل كاهش و كنترل است. اما شكاف فرهنگي آنهم به شكلي كه افراد دو سوي شكاف به مرور نقاط مشترك فكري و فرهنگي را از دست بدهند توانايي ارتباط و در پي آن امكان كاهش شكاف به شدت كاهش مي‌يابد. حضور در سوي ديگر شكاف مرا بدين نتيجه رساند اگر اكنون با گفتگوهاي جدي به دو سوي اين شكاف پل نزنيم و در پي كاهش تعارضات نباشيم در آينده نزديك به شرايطي خواهيم رسيد كه حتي ادبيات، مفاهيم و كليد واژه‌هاي مشترك براي گفتگو را از دست خواهيم داد و آنروز صلح و آرامش از اين مملكت رخت بر خواهد بست.

Tuesday, July 12

مقصد دموكراسي، حكومت عموم(1)

پاسخي به ياداشت راه دموكراسي، و سخره عوام،چاره چيست؟
تلنگر ناشي از نتايج غير منتظره انتخابات رياست جمهوري نهم حداقل اين حسن را داشت كه بسياري از واقعيات جامعه كه روزمرگي آنرا از چشمها دور كرده بود در كانون توجهات قرار داد. نتايج انتخابات در هر دو مرحله با وجود تمام اما و اگر ها مي‌تواند به عنوان يك تحقيق ميداني در يك جامعه آماري به وسعت ايران مورد توجه قرار گيرد. اما به نظر مي‌رسد عدم دقت كافي عدده‌اي از تحليل‌گران را به برداشت‌هاي دور از واقع كشانده است. نتايجي مانند ’بي‌حاصلي كوشش روشنفكران عصر در برقراري ارتباط با توده‌ها در راه گسترش مفاهيم مدرن’ يا اينكه ´اصولا توده‌ها، روشنفكران را گروه مرجع نمي دانند.’ و …
ابتدايي ترين موضوعي كه از آن غفلت شده، اين است كه در اساس دموكراسي به معناي تعيين امور به اراده توده‌هاست. فارق از اينكه نخبگان در مورد اين اراده چه قضاوي داشته باشند. بديهي است آنچنان كه بسياري از منقدان دموكراسي به آن اشاره كرده‌اند عوامگرايي از خصوصيات و عوارض ذاتي دموكراسي است. و تا اطلاع ثانويي كه عقلاي جهان چاره‌اي براي اصلاح ناسازه‌هاي دموكراسي به عنوان يك مدل حكومتي و نه يك مفهوم ارزشي يا ايدوئولوژي بيانديشند چاره‌اي جز پذيرش دموكراسي با همه عوارضش وجود ندارد. همانطور كه راه پيدا كردن يك هنرپيشه فليم هاي هاليوود به كاخ سفيد(ريگان) يا نخس وزير شدن برلوسكني بدون سابه جدي سياسي و پيروزي حزب دو ماه‌اش در انتخابات تنها با اسفاده از دو شبكه خصوصي آنهم در قلب اروپا(ايتاليا) يا حتي انتخاب جورج واكر بوش به عنوان رئيس جمهور امريكا علي رغم ائتلاف فراگير روشنفكران اين كشور عليه وي، را هيچ كس نشاني از سد شدن را دموكراسي ندانست. اما آنچه نتايج انتخابات اخير در كشور را نگران كننده كرده اين است كه عدده‌اي با عوام گرايي و سياست‌هاي پوپليستي از نردبان دموكراسي بالا رفتند كه شايد در آينده حاضر نباشند از اين نردبان پايين بيايند يا حتي آنرا واژگون كنند. كه راه‌هاي مقابله با اين موضوع صورت مسئله ديگري است كه در مجالي ديگر به آن خواهم پرداخت.
نخبه‌گرايي و تنها توجه به نظرات آنها در مراحل بعدي تصميم گيري براي مصالح عمومي را در صلاحيت نخبگان دانستند چه مانند افلاطون اين حق را از آن فيلسوفان يا آنان كه اين حق را انسان‌هاي برتر(ابر انسانها) مي‌دانسند و حتي آنكه عددهاي فقها را شايسته تايين امور و مصالح عموم مي دانند، به يك سرنوشت خواهد انجاميد. و بايد به رويه ديگر سكه نخبه گرايي نيز به‌جد تامل كرد.
يكسره عبث دانستن تلاشهاي روشنفكران و ناتوان دانستن آنان در ارتباط با عامه جامعه در انتقال مفاهيم مدرن را نمي توان گزاره قطعي دانست. و مشخص نيست بر اساس چه مستندي راي به چنين حكمي داده‌شده است. گر چه در ظاهر نهضت مشروطه به ديكتاتوري رضا شاه ختم شد، نهضت ملي شدن صنعت نفت و دولت مصدق به ديكتاتوري محمد رضا پهلوي و دولت ارتشبد ازهاري منتهي شد و دولت توسعه سياسي خاتمي به دولت احمدي نژاد رسيد اما نمي توان با توجه به پيشينه‌هاي تاريخي و فرهنگي از بعضي از تغيرات ريشه‌اي و ورود و رشد مفاهيم مدرن در خلال يك صد سال گذشته را كتمان كرد. پيدايش بروكراسي دولتي، مفهوم قانون، نهاد پارلمان، دادگاه‌هاي عرفي، مفهموم تفكيكي قوا، احزاب و گروهاي منتقد حاكميت، قانون اساسي، مجال براي رفورم ديني، تاسيس شوراهاي شهر و روستا، مجال فعاليت نشريات حداقال مستقل از دولت و… كه به تصديق بسيار با سرعتي بيش از تجربه مشابه غربيان البته با نقطه آغاز بسيار ديرتر در حال پيشرفت است قابل توجه مي‌باشد. ادامه اين روند با سرعت كنوني بسيار اميد بخش خواهد بود.
رفورم مذهبي و نهضت اصلاح ديني آنهم به ابتكار عمل خود روحانيون مسيحي را بسياري را بنيان رنسانس و ريشه مدرنيته در غرب دانسته اند.در هيچ جامعه‌اي نمي توان بدون توجه به سنت‌ها در پيشبرد امور اجتماعي و سياسي موفق شد. اگر گرايش ارزشي خود را نسب به دين را وارد تحليل‌مان نكنيم حداقل بايد به دين به عنوان سترگ‌رين منبع سنت در هر جامعه‌اي مورد توجه قرار گيرد. حضور دين و استفاده از مفاهيم ديني في‌نفسه هيچ صدمه‌اي به پديده مدرني مانند دموكراسي وارد نمي‌كند. همچنان در دموكراسي سكولاري مانند امريكا نامزدهاي رياست جمهوري براي كسب حمايت راي دهنده‌گان سعي در كسب حمايت روحانيون بزرگ مسحي را دارند(*) بدون اينكه خللي در دموكراسي آنها وارد شود. حتي بعض جامعه‌شناسان از دلايل پايداري دموكراسي آمريكا را پذيرش آن توسط نهاد دين مي دانند. از طرف ديگر نمي‌توان نسبت روحانيوني مانند شخين فضل‌ا… نوري محمد تقي مصباح با مشوروطه و جمهوريت را به كل تعميم داد و نقش علمايي مانند ميرزاي نائيني يا محسن كديور در تحكيم مباني دموكراسي از طريق ايجاد سازش بين دين و دنياي مدرن غفلت كرد.
كسب راي 10 مليوني مخالفان احمدي‌نژاد حتي در صورت صرف نظر كردن آراي تحريميان و با توجه به محدوديت شديدي كه توسط بخشهاي غير دموكراتيك حاكميت و نه نهاد‌هاي سنتي(نظير روحانيت) در راه ارتباط روشنفكران و جامعه از طريق در انحصار گرفتن شبكه تلوزيوني و راديويي و قلع و قم كردن رسانه هاي محدود كتوب و حتي با فرض غلط -كه تمام 17 مليون نفري كه به احمدي‌نژاد راي دادند از مواضع و استدلالت روشنفكران مطلع بوده‌اند-هرگز نمي‌توان گواهي بر مرجع نبودن روشنفكران براي جامعه دانست.
موارد فوق نگارنده را به صورت بندي جديد از پرسش برجيان راهنمايي مي‌كند كه در آينده به آن خواهم پرداخت.
*شرق -هيلارى كلينتون از مريدان مرد انجيلى شد

Sunday, July 3

دردل شبهاي امتحان


بزرگترين موهبتي يك فرد مي‌تواند در زندگي از آن بهرمند باشد يكي شدن كار و عشق (يا تفريحش) است. اينكه چنان از كارش يا فعاليت روزمره اش سرخوش باشد كه گويي هر روز ساعات زيادي را به تفريح مي‌گزراند.
دست تقدير اما اين نعمت را از من دريغ كرد. فعاليت اجباري(تحصيل در رشه الكترونيك) و تفريح(سياست ورزي و مطالعه در حوزه علوم سياسي) در دو مسير قرار كاملا متفاوت قرار گرفتند. من كه از تامل در انديشه‌ها لذت مي‌برم مجبورم در مدارهاي الكتريكي غور كنم. من كه دغده تحليل رفتار سياسي مردم را داردم از من تحليل تقويت كننده هاي تراتزيسوري خواسته مي شود. ريشه يابي عدم پايداري ثبات در مسير هاي پيشرفت جامعه من را از طراحي اسيلاتور پايدار محروم كرده است. نمي‌دانم چگونه در يك دست كتابهاي حسين بشيريه را داشته باشم و در دست ديگر كتابهاي ميرعشقي و جبه‌دار. رهايي از اين كابوس دردناك آرزويي بزرگ براي من شده است. چندي است حتا ديگر انگيزه فارغ‌التحصيل شدن شوري در من براي شركت در كلاس مدارهاي مخابراتي ايجاد نمي‌كند و تنها شايد به خاطر خانواده است كه سر كلاس الكرونيك 3 حاضر مي‌شوم. چه بگويم الان كه تفكرات جان راولز و نظريه عدالت به مصابه انصافش ذهن من را به شدت به خود مشغول كرده و تازگي توانستم كتاب ترجمه شده‌اش را بدست بياورم، اما دريغ كه بايد خود را براي امتحان تكنيك پالس آماده كنم. از يك طرف ذهنم درگير بازي‌هاي قدرت در ايران است و از سويي ديگر بايد پرژه‌اي براي درس برسي سيستم‌هاي قدرت انجام دهم تا بتوانم نمره قابل قولي بگيرم. اما گويي در يك نقطه اين دو دسته از فعاليها دارند كم كم به هم نزديك مي شود و آنهم طولاني شدن گذار به فارغ التحصيلي، همچون راه دراز گذار به دموكراسي است.

Monday, June 27

مرگ سقراط(3)

آنطور كه ديوگنس لِرتيوس روايت مي كند، شكايت عليه سقراط در سال 399 پيش از ميلاد مسيح، با مضمون زير تسليم دادگاه شد : " اين شكايت را ملِتوس، پسر ملِتوس از مردم پيتوس، عليه سقراط پسر سُوفُرنيكُس از مردم آلوپيك، تحت سوگند تنظيم و اعلام نموده كه سقراط بر خلاف موازين قانوني رفتار مي نمايد، چرا كه او به خدايانِ تأييد شده از طرف دولت اعتقاد ندارد، خداي جديدي (دايمونيا) را تبليغ مي كند، علاوه بر آن او مرتكب عمل خلاف قانون مي شود، زيرا جوانان را فاسد مي نمايد. تقاضاي مجازات معمول در اين خصوص مشعر ميباشد بر: اعدام "
در دادگاهي كه از 501 شهروند يوناني كه به قيد قرعه انتخاب شده‌بودند و در محاكمه‌اي كه دادرسي آن و صدور رأي بطور دموكراتيك انجام مي گرفت در خاتمة دادرسي، منشي دادگاه نتيجه را اعلام نمود، مبني براينكه، سقراط با يك نسبت آراي 281 به 220 محكوم شد. طبق قوانين آتن، محاكمه عليه سقراط، منطبق با موازين قانوني بود. ملِتوس رقيب سياسي سقراط با شكايت به يك نهاد دموكراتيك و با راي عوام، توانست وي را به نوشيدن شوكران مجبور كند. سقراط تا آنجا كه اطلاعي در دست است اولين فردي است كه فداي خطاي دموكراسي شده است.
دير زماني است. در باب فوايد دموكراسي و حكومت دموكراتيك سخن به ميان آورديم، شايد اكنون زمان آن باشد كه از عوارض آن نيز بگوييم. عوام‌گرايي، آنچه به سياست‌‌هاي پوپوليستي شهره است و مهندسي افكار راي دهنده‌گان با استفاده از غولهاي رسانه‌اي از جدي‌ترين عوارضي است كه به دموكراسي نسب داده‌اند. انتخاب آرنولد شواتزنگر، ستاره قيلم‌هاي هاليود و قهرمان پرورش اندام به عنوان فرماندار كاليفرنيا يا انتخاب شهردار جوان تهران به مقام رياست جمهوري ايران در يك روند دموكرايك گواهي است بر اين مدعي.
اگر چه مي‌توان رفتار سياسي مردم در مرحله اول انتخابات را ناشي از توسعه نيافتگي سياسي جامعه ايران دانست، اما نتيجه مرحله دوم انتخابات رياست حمهوري را نمي‌توان به اين سادگي به تفسير نشست. صرف نظر از آراي منفي هاشمي به عنوان سنبل حاكميت در شرايط موجود، سابقه عملكرد اقتصادي، تمكن مالي ايشان و خانواده‌شان خصوصا در پارادايمي كه به‌همت تكيه صدا وسيما (تنها رسانه تصويري) بر روي مسائل معيشتي و مشكلا روزمره، آراي بالاي احمدي‌نژاد -علي رغم مواضع جاممعه روشنفكري و گروهاي اصلاح‌طلب از سحابي تا جوادي آملي از نهضت آزادي تا سازمان مجاهدين انقلاب- نشان از موضوع ديگري است. حداقل نتيجه‌اي كه مي‌توان از اين اتفاق گرفت اين است كه رسانه‌هايي جامعه روشنفكري و گروهايي اصلاح‌طلب داراي ضريب نفوذ بسيار پاييني در جامعه خصوصا در طبقات متوسط به پايين است. ميتينگ و همايش‌هاي با حضور چند صد نفر، انتشار كتب با تيراژ چند هزار نسخه و تيراژ چند ده‌هزار نسخه‌اي روزنامه‌هاي اصلاح‌طلبان در كشور هفتاد مليوني، نشان ديگري است بر اين مدعي كه اصولا اكثريت جامعه ايران از مواضع و استدلالهاي جامعه روشنفكري اطلاع نيافته و نتوانسته‌اند از مراجعي جز كانلهاي رسمي مانند صدا وسيما آگاهي كسب كنند. اصلاح‌طلبان به طور جدي بايد براي ادامه حيات سياسي خويس چاره‌اي براي ارتباط با كساني كه نه مشتري كتابهاي روشنفكران هستند، نه خواننده روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب، بيانديشند. اگر به فرض دست نيافتني اصلاح‌طلبان تنها روزانه دو ساعت از برنامه شبكه اول سيما را در اختيار داشتند مطمئنا شرايط به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد. دسترسي به شبكه هاي تلوزيون در ايران به دليل انحصار صدا سيما امري غير ممكن به نظر مي‌رسد. در اين شرايط تاسيس شبكه تلوزيوني ماهواره‌اي توسط اصلاح‌طلبان مي‌تواند اولين گام براي ارتباط با بخش‌هاي بزرگ‌تري از جامعه باشد.

Friday, June 24

حب اصلاح يا بغض تحجر


حضور هاشمي در دانشگاه تهران آنهم به دعوت از انجمن اسلامي دانشجويان اين دانشگاه من را به ياد روز و شعار "هاشمي، هاشمي حمايتت مي‌كنيم" بياد شعارهايي انداخت كه در 16 آذر سال گذشته در همين مكان طنين انداز شد. تنها چند ماه پيش در همين سالن خاتمي نتوانست صحبت كند و شعار‌هاي تند دانشجويان جلسه را ناتمام گذاشت. شايد بتوان فهميد چرا دانشجويان امروز هاشمي را با سرود "يار دبستاني" بدرقه كردند. اما آنچه دركش سخت است اين است كه آيا دستاوردهاي عيني دولت خاتمي كمتر از آن بود كه اميد تكرار آنرا از هاشمي داريم؟ چه زود مجبور شدند -آنان كه مصطفي معين و هوادارنش را به بر چسب حكومي بودن راندند- از هاشمي حمايت كنند. چگونه است كه اكنون همه براي سلب يك حالت نامطلوب ائتلاف كرده‌اند اما از ائتلاف براي ايجاب يك گزينه مطلوب در ماندند؟

Monday, June 20

مرگ سقراط(2) - ائتلاف ملي عليه فاشيزم مذهبي

نميتوان از اين موضوع گذشت كه نامزد مورد حمايت شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب يك مليون راي بيشتر نياورد. خذف شدن قاليباف با وجود حمايت جمعيت ايثارگاران انقلاب از پايههاي آبادگران غير قابل كتمان است. اگر چه بايد به برسي اين نتايج و درك جديتر اين اتفاق نشست. نتايجي كه ما رسيدن به آنچه مطلوب ميپنداشتيم محروم كرد. اما غفلت از اين امر كه شرايط بگونهاي رقم خوردهاست كه اگر دير بجنبيم، آنچه را قبلا ساختهايم نيز ويران خواهد كرد. داشتههامان نيز به باد خواهد رفت، شكستمان را سنگين تر ميكند. ديگر انتخابمان بين گزينه هاي مطلوب و نا مطلوب نيست. حتي انتخابمان بين بد و بدتر هم نيست، امروز انتخاب بين بودن و نبودن است. امروز انتخاب بين وضع موجود و آنچه تنها با واژه فاجعه ميتوان تصويرش كرد، است. صداي پاي فاشيزم مذهبي به وضوح شنيدهميشود. صداي گامهاي كساني كه اگر از نردبان دموكراسي استفاده كنند، بعد از صعود آنرا واژگون خواهند كرد. بايد هوشيار بود نگذاشت تجربه حزب نازي آلمان در ايران تكرار شود. اگر در مرحله اول انتخابات در راي دادن و انتخاب نامزد مطلوبمان (براي نگانده مصطفي معين) ترديد داشديم، ايمان داريم انتخاب احمدي نژاد ميخ آخر تابوت اصلاحات سياسي و حتي اجتماعي درونزا را خواهد زد. خصوصا كساني كه نتيجه حريم انتخابات را ديدند اينبار با حضور خود ميتوانند جلو فاجعهاي -كه كيان ايران را تهديد ميكند- را بگيرند. كساني كه در شرايط حساس كنوني تخم انفعال بپراكنند; همچون كساني كه در روز 28 مرداد 32 سكوت پيشه كردند، علاوه بر اينكه امكان جبران خسارت را در آيندههاي نزديك ندارند، هرگز از پرسش تاريخ و ذهنهاي پرسشگر در امان نخواهند. به تاييد تمام دلسوزان كنار نشستن اكنون تنها اميد زنده ماندن دموكراسي در كشور را به ياس تبديل خواهد كرد. اين روزها بسيار از انتخابات فرانسه گفته شد.״انتخابات سال ۱۳۸۱ فرانسه را به ياد آوريم. آن زمان از ميان سه رقيب؛ ليونل ژوسپن سوسياليست، ژاك شيراك ميانه رو و ژان مارى لوپن راديكال در كمال ناباورى نامزد جناح چپ از صحنه انتخابات حذف شد. (همانگونه كه مصطفى معين در كمال ناباورى از رقابت هاى رياست جمهورى ايران كنار رفت) جامعه فرانسه با همه چپ گرايى در برابر دو گزينه راستگرا قرار گرفت: ميانه روى به شيوه ژاك شيراك و تندروى به شيوه ژان مارى لوپن. فرانسويان بر غرور و نخوت روشنفكرانه خود غلبه كردند و يك گليست را به رياست جمهورى برگزيدند تا از مرگ جمهورى فرانسه جلوگيرى كنند. ״ دلهره اين وجود داشت كه جامعه از عمق فاجعه اي كه در حال وقوع است غافل باشد و احزاب اصلاحطلب و روشنفكران براي حفظ غرور خود، با بيرون نشستن از معركهاي كه در حال بلعيدن ايران است به نفع اقدارگريان صحنه را خالي كنند. اما اعلام حمايت سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران، جبهه مشاركت ايران اسلامي، روشنفكران و شخصيتهايي نظير عمادالدين باقي (از منتقدان هاشمي) براي ايجاد ائتلاف ملي به منظور جلوگيري از حاكميت فاشيزم مذهبي، بر باد رفتن تمام داشته و عقبگردي بزگ، نشان از عقلانيت و شجاعت براي حفظ منافع حداقلي مردم ايران بود. ائتلافي كه از تحريميان تا نزديكان مهدي كروبي -كه در اين انتخابات جفاهاي بسياري بروي رفت- از هوادارن مصطفي معين تا اعضاي ستاد و طرفدارن قاليباف شكل گرفته در صورت آگاه كردن تودههاي مردم خصوصا اقشاري كه از مسائل سياسي دورند و شايد كمتر ماهيت اقدارگرايان جديد را ميشناسند مي تواند شكست بزرگي به فاشيزم مذهبي -كه اينبار احمدي نژاد آنرا نمايندگي ميكند- تحميل كنند.
اكنون هاشمي تنها گزينه براي حفظ دموكراسي نيمبند و نوپايمان است. راي به هاشمي چه ايجابي يا سلبي( همان راي منفي به احمدي نژاد) با هر گرايش در مرحله اول، در مرحله دوم انتخابات تنها كاري است كه ميتوان از درون براي براي حفظ همين حداقلهاي آزادي سياسيي، اجتماعي و از همه مهمتر نگهباني از جمهريت نظام انجام داد.

Sunday, June 19

مرگ سقراط(1)

درك آنچه در 27 خرداد اتفاق افتاد امري نيست كه با استفاده از مدلهاي موجود ممكن باشد. نقشهاي كه تا كنون از جامعه ايران در دسترس بود هرگز نميتواند ما را در رسيدن به نقطه كه اكنون ايستادهايم راهنمايي كند. به صراحت ميتوان سخن از غلط بودن تقسيماتي كه جهت تجزيه و تحليل رفتار سياسي جامعه تصوير شدهبود، به ميان آورد. اگر انتخابات اخير را سالم و نتايج آنرا واقعي بدانيم مي توان ادعا كرد مجموع 42 مليون راي خاتمي آن معنيي كه نخبگان جامعه برداشت كردند را به همراه خود نداشت. به بيان صريحتر بخشهاي بزرگي از آراي خاتمي اساسا راي سياسي نبود و نيروهاي اصلاحطلبب به غلط در تحليل يا زيركانه در عمل آنرا به پاي اصلاحات سياسي ريختند. ميتوان ادعا كرد بخشهايي از آراي خاتمي به سبب سيد بودنش، بود. ميتوان ادعا كرد بخشهاي بزرگي از آراي خاتمي به خاطر زيبايي ظاهر و شيريني خطابهاش بود كه اينبار قاليباف اين بخش را از آن خود كرد. ميتوان ادعا كرد بخشهاي بزرگي از آراي خاتمي به دليل اعتراض به وضعيت اقصادي بود كه امروز شعار 50 هزار تومان توانست آنها را به سمت خود جلب كنند و شايد فقط 4.5 مليون از آراي خاتمي راي به اصلاح ساختار سياسي در جهت دموكراتيك كردن مناسبات آن بود.(ادامه دارد.)

Sunday, May 1

فرداي انتخابات، شيشه عمر اصلاحات

اصلاح طلبان علي رغم تجربه 8 ساله بار ديگر وارد بازي همه يا هيچ شده اند و با قرار دادن تمام تخم مرغهاشان در سبد انتخابات رياست جمهوري تمام سرمايه خويش در اين شرط بندي پر ريسك قرار داده اند . شكي نيست كه از دست دادن قوه مجريه ، حتي يك رئيس جمهور تداركاتي خسران بزرگي است چنين رويدادي مي تواند مهر پاياني بر فرصتي باشد كه ملت و نخبگان ، آن را به ارزاني فروختند. فرصتي كه مشخص نيست براي بدست آوردن مجدد آن چه هزينه هاي گزافي بايد پرداخته شود . تلاشي براي طولاني تر كردن اين فرصت و حفظ تنها سنگر باقي مانده قاعده عقلي مي نمايد. لكن روي ديگر سكه محاسبه گري عقلاني توجه به گزينه هاي ممكن ديگر است.


فرداي انتخابات براي آنان كه تمام تخم مرغهاشان را در سبد انتخابات گذاشته اند، شكست در شرط بندي مرگ و زندگي مي باشد. نياز به توضيح ندارد كه شكست يا حذف اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوري از گزينه هاي محتمل است. حتي اگر اين گزينه را محتمل ترين گزينه ندانيم حداقل بايد پرسيد در صورت رخ دادن چنين رويدادي پروژه اصلاحات -اصطلاحي كه اصرار دارم در مقابل پروسه اصلاحات  استفاده كنم- به چه سرنوشتي دچار خواهد شد؟ فرصت ايام انتخابات خصوصا با توجه به اينكه مشخص نيست كه آيا امكان تكرار چنين فضاي انتخاباتي وجود دارد يا نه زمان مغتنمي است كه به حسرت آن بعدها سخن راندن كاري را به پيش نخواهد برد .


فضاي انتخاباتي -كه خوشبختانه در اين دوره زودتر شكل گرفته است- امكان بالقوه اي را در اختيار آناني قرار مي دهد كه اصلاح امور به طور حقيقي و با توجه به واقعيات از اهدافشان است. توجه بخش هاي بزرگتري از مردم حتي آنان كه پيشاپيش خود را از استفاده از اين فرصت محروم كرده اند در جامعه اي كه مدتها است نسبت به تحولات سياسي بي توجه شده و با ناكامي اصلاح طلبان از حركتهاي اصلاحي نااميد گشته اند، زمينه مناسب تري براي بازي اصلاح طلبان فراهم مي كند. خصوصا اگر به اين مهم توجه داشته باشيم كه تنها در اين ظرف است كه اصلاح طلبان مجال جولان دارند. امكان برقراري ارتباط و گفتگوي مستقيم با مردم از سوي اصلاح طلبان كه توان رسانه اي شان در برابر اقتدار گرايان نزديك به صفر است مي تواند فرصتي حيات بخش باشد.


روغن كاري بخشهاي زنگ زده و ترميم قسمتهاي آسيب ديده تشكل هاي اصلاح طلب با انگيزهاي انتخاباتي امكان بالقوه اي است كه توانايي بالفعل شدن را دارد. اما به نظر مي رسد حداكثر برنامه اي كه براي اين فرصت هاي طراحي شده است محدود مي شود به معرفي چهره نامزد انتخاباتي مورد نظر و حداكثر فعاليت تشكيلاتي خلاصه شده است در ايجاد ستادهاي انتخاباتي. ادامه حيات حركت اصلاحي به شكل كنوني بعد از فرصت انتخابات و در زمان يك رئيس جمهور اقتدارگرا تا حدود زيادي بستگي به توشه و تواني دارد كه جنبش اصلاحي توانسته است از فرصت مغتنم باقي مانده بردارد. فرداي انتخابات خصوصا در صورت پر شدن شكاف در حاكميت، يك دست شدن فشارها، بار زيادي را بر جنبش اصلاحي وارد خواهد كرد كه نبود آمادگي قبلي، به زمين گير شدن اين حركت مي انجامد. اين موضوع در استانها ، خصوصا كه حجم عمده نيروهاي اصلاح طلب را مديران دولتي و بروكرات ها تشكيل مي دهد به شكل حادتري خود را نشان مي دهد، فارغ از اينكه چه ميزان از اين نيروها اصالتا به حركت اصلاحي و مباني حكومت دموكراتيك باور داشته باشند، يك مدير دولتي خارج از ساخت اداري و حكومتي از پتانسيل اندكي براي عمل سياسي بر خوردار است، از طرف ديگر نيروهاي فعال دانشجويي(در استان‌ها) كه منبع اصلي نيروهاي سياسي جوان هستند به دليل غير بومي بودن نتوانسته اند ذخيره نيروي انساني كافي و موثري را بوجود آوردند. اگر به جمله « چو فردا شود فكرفردا كنيم » اعتقادي نداشته باشيم و آينده نگري را شرط عقل بدانيم، آماده شدن براي مواجهه با فضاي بسته احتمالي با استفاده از فرصت ايام انتخابات از مهم ترين كارها خواهد بود. تا اينجا سعي شد صورت مسا له تا حدودي مطرح شود. مشخص شدن صورت مساله و توجه دادن تصميم سازان حركت اصلاحي البته خود گام بزرگي است، اما نمي توان به كلي گويي قانع بود. انديشيدن و طراحي راه حل يا راه حل هاي مسا له فوق، گام اصلي مي باشد. حل مسائل در حوزه امور انساني خصوصا در حوزه اجتماع و سياست امري نيست كه با نگارشي يك يادداشت سياسي يا فعاليت ذهني فردي ممكن باشد لكن نگارنده  برآن است بعد از طرح مسئله با ارائه راه حل هاي ممكن حل اين مسئله را كليد بزند. تشكلهاي اصلاح طلب كه عمدتا بر پايه نيروهاي بروكرات ساخته شده است هرگز انگيزه و توان كافي براي گسترش كمي و كيفي اعضاي خويش را نداشته است. گسترش كمي اعضا و افزايش تعداد نفرات عضو در تشكلهاي اصلاح طلب با همه عوارضي كه ممكن است به همراه داشته باشد، راه ناگزير براي افزايش توان تشكيلاتي گروه هاي اصلاح طلب مي باشد. فضاي انتخاباتي جذب اعضا و سمپادهاي جديد، خصوصا نيروهاي جوان در صورت وجود برنامه اي منسجم را بسيار تسهيل مي كند.


كادرسازي، تقسيم كار حزبي و توضيع تصميم سازي در بدنه تشكلهاي اصلاح طلب در برنامه هاي كم هزينه انتخاباتي راه حلي است كه مي تواند كيفيت سازمان تشكيلاتي اين گروهها را افزايش دهند.


توجه بيشتر مردم به مسائل و رويدادهاي سياسي و اقبال فزون تر آنها در شركت در مراسمها و سخنراني هاي سياسي امكاني است كه گروهها ي اصلاح طلب مي توانند با استفاده صحيح از آن، گفتمان دمكراسي خواهي را به گفتمان غالب توده جامعه تبديل و پل ها و ارتباطات محكم تري را با طبقه  متوسط ايجاد كنند. تنها برگزاري مراسمها يا سخنراني هاي در حمايت نامزدهاي انتخاباتي بزرگ ترين طعمه اي است كه مي تواند اين فرصت طلايي را از اصلاح طلبان بربايد .