دردل شبهاي امتحان
بزرگترين موهبتي يك فرد ميتواند در زندگي از آن بهرمند باشد يكي شدن كار و عشق (يا تفريحش) است. اينكه چنان از كارش يا فعاليت روزمره اش سرخوش باشد كه گويي هر روز ساعات زيادي را به تفريح ميگزراند.
دست تقدير اما اين نعمت را از من دريغ كرد. فعاليت اجباري(تحصيل در رشه الكترونيك) و تفريح(سياست ورزي و مطالعه در حوزه علوم سياسي) در دو مسير قرار كاملا متفاوت قرار گرفتند. من كه از تامل در انديشهها لذت ميبرم مجبورم در مدارهاي الكتريكي غور كنم. من كه دغده تحليل رفتار سياسي مردم را داردم از من تحليل تقويت كننده هاي تراتزيسوري خواسته مي شود. ريشه يابي عدم پايداري ثبات در مسير هاي پيشرفت جامعه من را از طراحي اسيلاتور پايدار محروم كرده است. نميدانم چگونه در يك دست كتابهاي حسين بشيريه را داشته باشم و در دست ديگر كتابهاي ميرعشقي و جبهدار. رهايي از اين كابوس دردناك آرزويي بزرگ براي من شده است. چندي است حتا ديگر انگيزه فارغالتحصيل شدن شوري در من براي شركت در كلاس مدارهاي مخابراتي ايجاد نميكند و تنها شايد به خاطر خانواده است كه سر كلاس الكرونيك 3 حاضر ميشوم. چه بگويم الان كه تفكرات جان راولز و نظريه عدالت به مصابه انصافش ذهن من را به شدت به خود مشغول كرده و تازگي توانستم كتاب ترجمه شدهاش را بدست بياورم، اما دريغ كه بايد خود را براي امتحان تكنيك پالس آماده كنم. از يك طرف ذهنم درگير بازيهاي قدرت در ايران است و از سويي ديگر بايد پرژهاي براي درس برسي سيستمهاي قدرت انجام دهم تا بتوانم نمره قابل قولي بگيرم. اما گويي در يك نقطه اين دو دسته از فعاليها دارند كم كم به هم نزديك مي شود و آنهم طولاني شدن گذار به فارغ التحصيلي، همچون راه دراز گذار به دموكراسي است.
No comments:
Post a Comment