مقصد دموكراسي، حكومت عموم(1)
پاسخي به ياداشت راه دموكراسي، و سخره عوام،چاره چيست؟
تلنگر ناشي از نتايج غير منتظره انتخابات رياست جمهوري نهم حداقل اين حسن را داشت كه بسياري از واقعيات جامعه كه روزمرگي آنرا از چشمها دور كرده بود در كانون توجهات قرار داد. نتايج انتخابات در هر دو مرحله با وجود تمام اما و اگر ها ميتواند به عنوان يك تحقيق ميداني در يك جامعه آماري به وسعت ايران مورد توجه قرار گيرد. اما به نظر ميرسد عدم دقت كافي عددهاي از تحليلگران را به برداشتهاي دور از واقع كشانده است. نتايجي مانند ’بيحاصلي كوشش روشنفكران عصر در برقراري ارتباط با تودهها در راه گسترش مفاهيم مدرن’ يا اينكه ´اصولا تودهها، روشنفكران را گروه مرجع نمي دانند.’ و …
ابتدايي ترين موضوعي كه از آن غفلت شده، اين است كه در اساس دموكراسي به معناي تعيين امور به اراده تودههاست. فارق از اينكه نخبگان در مورد اين اراده چه قضاوي داشته باشند. بديهي است آنچنان كه بسياري از منقدان دموكراسي به آن اشاره كردهاند عوامگرايي از خصوصيات و عوارض ذاتي دموكراسي است. و تا اطلاع ثانويي كه عقلاي جهان چارهاي براي اصلاح ناسازههاي دموكراسي به عنوان يك مدل حكومتي و نه يك مفهوم ارزشي يا ايدوئولوژي بيانديشند چارهاي جز پذيرش دموكراسي با همه عوارضش وجود ندارد. همانطور كه راه پيدا كردن يك هنرپيشه فليم هاي هاليوود به كاخ سفيد(ريگان) يا نخس وزير شدن برلوسكني بدون سابه جدي سياسي و پيروزي حزب دو ماهاش در انتخابات تنها با اسفاده از دو شبكه خصوصي آنهم در قلب اروپا(ايتاليا) يا حتي انتخاب جورج واكر بوش به عنوان رئيس جمهور امريكا علي رغم ائتلاف فراگير روشنفكران اين كشور عليه وي، را هيچ كس نشاني از سد شدن را دموكراسي ندانست. اما آنچه نتايج انتخابات اخير در كشور را نگران كننده كرده اين است كه عددهاي با عوام گرايي و سياستهاي پوپليستي از نردبان دموكراسي بالا رفتند كه شايد در آينده حاضر نباشند از اين نردبان پايين بيايند يا حتي آنرا واژگون كنند. كه راههاي مقابله با اين موضوع صورت مسئله ديگري است كه در مجالي ديگر به آن خواهم پرداخت.
نخبهگرايي و تنها توجه به نظرات آنها در مراحل بعدي تصميم گيري براي مصالح عمومي را در صلاحيت نخبگان دانستند چه مانند افلاطون اين حق را از آن فيلسوفان يا آنان كه اين حق را انسانهاي برتر(ابر انسانها) ميدانسند و حتي آنكه عددهاي فقها را شايسته تايين امور و مصالح عموم مي دانند، به يك سرنوشت خواهد انجاميد. و بايد به رويه ديگر سكه نخبه گرايي نيز بهجد تامل كرد.
يكسره عبث دانستن تلاشهاي روشنفكران و ناتوان دانستن آنان در ارتباط با عامه جامعه در انتقال مفاهيم مدرن را نمي توان گزاره قطعي دانست. و مشخص نيست بر اساس چه مستندي راي به چنين حكمي دادهشده است. گر چه در ظاهر نهضت مشروطه به ديكتاتوري رضا شاه ختم شد، نهضت ملي شدن صنعت نفت و دولت مصدق به ديكتاتوري محمد رضا پهلوي و دولت ارتشبد ازهاري منتهي شد و دولت توسعه سياسي خاتمي به دولت احمدي نژاد رسيد اما نمي توان با توجه به پيشينههاي تاريخي و فرهنگي از بعضي از تغيرات ريشهاي و ورود و رشد مفاهيم مدرن در خلال يك صد سال گذشته را كتمان كرد. پيدايش بروكراسي دولتي، مفهوم قانون، نهاد پارلمان، دادگاههاي عرفي، مفهموم تفكيكي قوا، احزاب و گروهاي منتقد حاكميت، قانون اساسي، مجال براي رفورم ديني، تاسيس شوراهاي شهر و روستا، مجال فعاليت نشريات حداقال مستقل از دولت و… كه به تصديق بسيار با سرعتي بيش از تجربه مشابه غربيان البته با نقطه آغاز بسيار ديرتر در حال پيشرفت است قابل توجه ميباشد. ادامه اين روند با سرعت كنوني بسيار اميد بخش خواهد بود.
رفورم مذهبي و نهضت اصلاح ديني آنهم به ابتكار عمل خود روحانيون مسيحي را بسياري را بنيان رنسانس و ريشه مدرنيته در غرب دانسته اند.در هيچ جامعهاي نمي توان بدون توجه به سنتها در پيشبرد امور اجتماعي و سياسي موفق شد. اگر گرايش ارزشي خود را نسب به دين را وارد تحليلمان نكنيم حداقل بايد به دين به عنوان سترگرين منبع سنت در هر جامعهاي مورد توجه قرار گيرد. حضور دين و استفاده از مفاهيم ديني فينفسه هيچ صدمهاي به پديده مدرني مانند دموكراسي وارد نميكند. همچنان در دموكراسي سكولاري مانند امريكا نامزدهاي رياست جمهوري براي كسب حمايت راي دهندهگان سعي در كسب حمايت روحانيون بزرگ مسحي را دارند(*) بدون اينكه خللي در دموكراسي آنها وارد شود. حتي بعض جامعهشناسان از دلايل پايداري دموكراسي آمريكا را پذيرش آن توسط نهاد دين مي دانند. از طرف ديگر نميتوان نسبت روحانيوني مانند شخين فضلا… نوري محمد تقي مصباح با مشوروطه و جمهوريت را به كل تعميم داد و نقش علمايي مانند ميرزاي نائيني يا محسن كديور در تحكيم مباني دموكراسي از طريق ايجاد سازش بين دين و دنياي مدرن غفلت كرد.
كسب راي 10 مليوني مخالفان احمدينژاد حتي در صورت صرف نظر كردن آراي تحريميان و با توجه به محدوديت شديدي كه توسط بخشهاي غير دموكراتيك حاكميت و نه نهادهاي سنتي(نظير روحانيت) در راه ارتباط روشنفكران و جامعه از طريق در انحصار گرفتن شبكه تلوزيوني و راديويي و قلع و قم كردن رسانه هاي محدود كتوب و حتي با فرض غلط -كه تمام 17 مليون نفري كه به احمدينژاد راي دادند از مواضع و استدلالت روشنفكران مطلع بودهاند-هرگز نميتوان گواهي بر مرجع نبودن روشنفكران براي جامعه دانست.
موارد فوق نگارنده را به صورت بندي جديد از پرسش برجيان راهنمايي ميكند كه در آينده به آن خواهم پرداخت.
*شرق -هيلارى كلينتون از مريدان مرد انجيلى شد
تلنگر ناشي از نتايج غير منتظره انتخابات رياست جمهوري نهم حداقل اين حسن را داشت كه بسياري از واقعيات جامعه كه روزمرگي آنرا از چشمها دور كرده بود در كانون توجهات قرار داد. نتايج انتخابات در هر دو مرحله با وجود تمام اما و اگر ها ميتواند به عنوان يك تحقيق ميداني در يك جامعه آماري به وسعت ايران مورد توجه قرار گيرد. اما به نظر ميرسد عدم دقت كافي عددهاي از تحليلگران را به برداشتهاي دور از واقع كشانده است. نتايجي مانند ’بيحاصلي كوشش روشنفكران عصر در برقراري ارتباط با تودهها در راه گسترش مفاهيم مدرن’ يا اينكه ´اصولا تودهها، روشنفكران را گروه مرجع نمي دانند.’ و …
ابتدايي ترين موضوعي كه از آن غفلت شده، اين است كه در اساس دموكراسي به معناي تعيين امور به اراده تودههاست. فارق از اينكه نخبگان در مورد اين اراده چه قضاوي داشته باشند. بديهي است آنچنان كه بسياري از منقدان دموكراسي به آن اشاره كردهاند عوامگرايي از خصوصيات و عوارض ذاتي دموكراسي است. و تا اطلاع ثانويي كه عقلاي جهان چارهاي براي اصلاح ناسازههاي دموكراسي به عنوان يك مدل حكومتي و نه يك مفهوم ارزشي يا ايدوئولوژي بيانديشند چارهاي جز پذيرش دموكراسي با همه عوارضش وجود ندارد. همانطور كه راه پيدا كردن يك هنرپيشه فليم هاي هاليوود به كاخ سفيد(ريگان) يا نخس وزير شدن برلوسكني بدون سابه جدي سياسي و پيروزي حزب دو ماهاش در انتخابات تنها با اسفاده از دو شبكه خصوصي آنهم در قلب اروپا(ايتاليا) يا حتي انتخاب جورج واكر بوش به عنوان رئيس جمهور امريكا علي رغم ائتلاف فراگير روشنفكران اين كشور عليه وي، را هيچ كس نشاني از سد شدن را دموكراسي ندانست. اما آنچه نتايج انتخابات اخير در كشور را نگران كننده كرده اين است كه عددهاي با عوام گرايي و سياستهاي پوپليستي از نردبان دموكراسي بالا رفتند كه شايد در آينده حاضر نباشند از اين نردبان پايين بيايند يا حتي آنرا واژگون كنند. كه راههاي مقابله با اين موضوع صورت مسئله ديگري است كه در مجالي ديگر به آن خواهم پرداخت.
نخبهگرايي و تنها توجه به نظرات آنها در مراحل بعدي تصميم گيري براي مصالح عمومي را در صلاحيت نخبگان دانستند چه مانند افلاطون اين حق را از آن فيلسوفان يا آنان كه اين حق را انسانهاي برتر(ابر انسانها) ميدانسند و حتي آنكه عددهاي فقها را شايسته تايين امور و مصالح عموم مي دانند، به يك سرنوشت خواهد انجاميد. و بايد به رويه ديگر سكه نخبه گرايي نيز بهجد تامل كرد.
يكسره عبث دانستن تلاشهاي روشنفكران و ناتوان دانستن آنان در ارتباط با عامه جامعه در انتقال مفاهيم مدرن را نمي توان گزاره قطعي دانست. و مشخص نيست بر اساس چه مستندي راي به چنين حكمي دادهشده است. گر چه در ظاهر نهضت مشروطه به ديكتاتوري رضا شاه ختم شد، نهضت ملي شدن صنعت نفت و دولت مصدق به ديكتاتوري محمد رضا پهلوي و دولت ارتشبد ازهاري منتهي شد و دولت توسعه سياسي خاتمي به دولت احمدي نژاد رسيد اما نمي توان با توجه به پيشينههاي تاريخي و فرهنگي از بعضي از تغيرات ريشهاي و ورود و رشد مفاهيم مدرن در خلال يك صد سال گذشته را كتمان كرد. پيدايش بروكراسي دولتي، مفهوم قانون، نهاد پارلمان، دادگاههاي عرفي، مفهموم تفكيكي قوا، احزاب و گروهاي منتقد حاكميت، قانون اساسي، مجال براي رفورم ديني، تاسيس شوراهاي شهر و روستا، مجال فعاليت نشريات حداقال مستقل از دولت و… كه به تصديق بسيار با سرعتي بيش از تجربه مشابه غربيان البته با نقطه آغاز بسيار ديرتر در حال پيشرفت است قابل توجه ميباشد. ادامه اين روند با سرعت كنوني بسيار اميد بخش خواهد بود.
رفورم مذهبي و نهضت اصلاح ديني آنهم به ابتكار عمل خود روحانيون مسيحي را بسياري را بنيان رنسانس و ريشه مدرنيته در غرب دانسته اند.در هيچ جامعهاي نمي توان بدون توجه به سنتها در پيشبرد امور اجتماعي و سياسي موفق شد. اگر گرايش ارزشي خود را نسب به دين را وارد تحليلمان نكنيم حداقل بايد به دين به عنوان سترگرين منبع سنت در هر جامعهاي مورد توجه قرار گيرد. حضور دين و استفاده از مفاهيم ديني فينفسه هيچ صدمهاي به پديده مدرني مانند دموكراسي وارد نميكند. همچنان در دموكراسي سكولاري مانند امريكا نامزدهاي رياست جمهوري براي كسب حمايت راي دهندهگان سعي در كسب حمايت روحانيون بزرگ مسحي را دارند(*) بدون اينكه خللي در دموكراسي آنها وارد شود. حتي بعض جامعهشناسان از دلايل پايداري دموكراسي آمريكا را پذيرش آن توسط نهاد دين مي دانند. از طرف ديگر نميتوان نسبت روحانيوني مانند شخين فضلا… نوري محمد تقي مصباح با مشوروطه و جمهوريت را به كل تعميم داد و نقش علمايي مانند ميرزاي نائيني يا محسن كديور در تحكيم مباني دموكراسي از طريق ايجاد سازش بين دين و دنياي مدرن غفلت كرد.
كسب راي 10 مليوني مخالفان احمدينژاد حتي در صورت صرف نظر كردن آراي تحريميان و با توجه به محدوديت شديدي كه توسط بخشهاي غير دموكراتيك حاكميت و نه نهادهاي سنتي(نظير روحانيت) در راه ارتباط روشنفكران و جامعه از طريق در انحصار گرفتن شبكه تلوزيوني و راديويي و قلع و قم كردن رسانه هاي محدود كتوب و حتي با فرض غلط -كه تمام 17 مليون نفري كه به احمدينژاد راي دادند از مواضع و استدلالت روشنفكران مطلع بودهاند-هرگز نميتوان گواهي بر مرجع نبودن روشنفكران براي جامعه دانست.
موارد فوق نگارنده را به صورت بندي جديد از پرسش برجيان راهنمايي ميكند كه در آينده به آن خواهم پرداخت.
*شرق -هيلارى كلينتون از مريدان مرد انجيلى شد
1 comment:
Your article is great. Thanks for information. I'ts very useful. You have very nice blog. Keep good work.
------------------------------------------
Free Poker Money - Free $50 bankrolls
Regards
Post a Comment